کد مطلب:235264 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:254

اشکال تراشی خوارج
محمد بن زید رازی گفت: خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم - پس از آنكه ولیعهد مأمون شده بود مردی از خوارج - كه در آستین خود كارد مسمومی پنهان كرده بود - اجازه ی ورود خواست.

در حالی كه او قبلا به دوستان خود گفته بود: بخدا قسم. پیش كسی می روم كه گمان می كند پسر پیغمبر است با اینكه همكاری این ستمگر را قبول كرده چنانچه دلیل قانع كننده ای برایم نیاورد مردم را از دستش راحت می كنم.

علی بن موسی الرضا علیه السلام به اجازه ی ورود داد و نشست.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: به سؤال تو در صورتی جواب می دهم كه به شرط من وفا كنی. پرسید به چه شرطی؟ فرمود: اگر دلیل قانع كننده ای كه خودت راضی شوی، برایت آوردم آنچه در آستین پنهان كرده ای، بشكنی و دور بیندازی.

فرد خارجی مات و مبهوت ماند؛ كارد را از آستین بیرون آورده، شكست؛ سپس گفت: اكنون بفرمائید چرا ولایتعهدی این ستمگر را پذیرفتی؟ با اینكه به عقیده ی تو اینها كافرند و تو پسر پیغمبری؛ چه باعث این كار تو شد؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود: به عقیده ی تو اینها كافرترند یا عزیز مصر و مصریان آن زمان؟ اینها می گویند؛ ما موحد و خداپرستیم؛ ولی آنها نه خداپرست بودند و نه او را می شناختند. مگر یوسف، پیغمبر و پسر پیغمبر نبود؟

مگر به عزیز مصر با اینكه كافر بود، نگفت:

اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم.

مرا متصدی وزارت دارایی خود بگردان؛ من امین و بصیر و خبره هستم.

من پسر پیغمبرم مرا مجبور به این كار كردند و به اكراه پذیرفتم.



[ صفحه 40]



حالا بگو. به چه دلیل كار مرا ناپسند می شماری؟ آن مرد گفت: «هرگز بر شما سرزنشی نیست و گواهی می دهم پسر پیغمبری و در گفتار خود راستگویی.»